آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

علاقه مندی های جوجو طلا

 سلام گل من روزها از پی هم میگذرن و تو گل من هر روز بزرگتر و باهوش تر از روز قبل میشی و من کاملا این رو حس میکنم ،این روزها از صبح که بیدار میشی صبح تو با لبخند نازت آغاز میکنی دوس داری همش یه نفر بهات بازی کنه با ددددددد ... ب ب ب ب ب  گفتنای شیرینت حسابی حالمونو جا میاری .   امروز دقیقا شما ماه و روز داری میخوام از علاقه مندی هات بگم : اول از همه عاشق مامانتی  ... خانم گلم منم عاشق شمام ...             عاشق صدای گنجشکی تا صداشونو می شنوی زود تو حیاط و نگاه میکنی منم     میبرمت میشینیم تو حیاط نگاشون میکنیم با صدای جیک جیک کردن او...
2 خرداد 1391

تولد 8 ماهگی آندیا

سلام دختر گل مامان و بابا ,نازگلم امروز هفت ماهت تموم شد.چقد زود     ماهت شد انگار همین دیروز بود متولد شدی .   ماهه که به زندگیمون صفای دیگه ای دادی دوست داریم یه عالمه تولدت مبارک                 ...
1 خرداد 1391

تبریک روز زن بابایی به مامان آندیا

وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطاف کریمانه ات کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم نهادی و عهد کردم که تکیه گاهت در همه لحظاتت باشم. روزت مبارک . . . سرور و عیش که در زندگانی من و توست                    ز فیض یکدلی و مهربانی من و توست چنان به کام دل هم ، همیشه خوش هستیم             که هستی تو و من ،‌کامرانی من و توست شلام مامان مهربون من هم آندیام یواشکی روزت رو بهت تبریک می...
22 ارديبهشت 1391

مادر

وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.کا ش و کاش در میان ما بودی تا ذره ای از محبت قلب کوچکم را در قبال عمر و جوانیت را که به پای ما گذاشتی  تقدیمت میکردم ولی .............مادر عزیزم روزت مبارک. ...
22 ارديبهشت 1391

گل نازم اوف شده

سلام عزیز دلم ماشالله خیلی شیطون شدی .اخه دیروز خونه بابابزرگ بودیم همه نشسته بودیم منو بابای وبابابزرگ مامان جون هم داشت خیاطی میکرد . شما وسط ما نشسته بودی گلم به همه چی دست میزدی به بابای گفتم یه لحظه نگهت داره ولی بابای حواسش نبود همین که شیطنت میکردی خواستی سیم چرخو بکشی یحو با سر رفتی تو چرخ وای عزیزم چقد گریه کردی همه حول شده بودیم من که جلو چشام سیاه شد تفلک بابای رنگش شد عین گچ . چقد بوسیدت چقد ازت معذرت خواهی کرد مامان فدات شه با اون لبای خوشگلت که خیلی زود کبود شد . گل نازم امیدوارم مامان و بابا رو ببخشی شما بهترین هدیه خداوند به زندگی ما هستی با حضورت زندگیمون پر شده از مهربونی قلب مامان و بابا برای تو می تپد عاشقتیم ...
20 ارديبهشت 1391

واکسن شش ماهگی با دو هفته تاخیر

عسل مامان بالاخره موفق شدیم امروز بعد دو هفته واکسن شش ماهگیتو بزنی  وقتی فهمیدم واکسن هست دلم ریخت خیلی ترسیدم اول قد و وزنت کردن که وزنت خوب بود 7/100 قدت خیلی خوب بود ماشالا گفت 68cm ودور سر عسل خانمم 5/42 بود .بعد هم نوبت واکسن بود رو تخت که درازت کردم انگار میدونستی دستمو سفت گرفته بودی فدات بشم دختر نازم ترسیده بودی واکسن و که زد جیغ کشیدی انگار ساختمون رو سرم خراب شد ولی هزار ماشالا گریت ادامه نداشت زود اومدم خونه استامینوفن بهت دادم   الهی دورت بگردم نفسم ...
12 ارديبهشت 1391

تبریک روز معلم برا بابا جونم

امروز دوازدهم اردیبهشت بود این روز بزرگ رو روز معلم نامگذاری کردن   روز معلم یکی از قشنگترین روزاست برای من ومامانم  تا خدا بوده و هست معلم بوده وهست روز معلم هست  معلمی هنر است و معلمی عشقی است اسمانی  1000 گل سرخ تقدیمت میکنم معلم عزیزم بابای مهربونم    روزت مبارک بابا جونم  ...
12 ارديبهشت 1391

چهار دستو پا رفتن آندیا

  گل بابا این مطلبو من با اجازه برات مینویسم امروز شما سه روزه که چهار دست و پا را رفتنو شروع کردی .یه چیزیو برات میزایم جلو  بعد شما رو شکمت لیز میخوری و میری برش میداری مبارک باشه چشمای بابا من الان دارم از خونه بابا جونت برات آپ میکنم و شما و مامانت تو راهین دارین میایین اینجا که نهارو دور هم باشیم .عسل بابا بعداز ظهر بعد کلی خنده و بازی اینجوری خوابت برد. ...
12 ارديبهشت 1391