مامان جون حالش بد شد
سلام عمرم
الهی فدات بشم چقد مامان جونو دوس داری امروز بعدازظهر اومد خونمون خیلی هم سر حال همیشه تا می بینیش بال در میاری امروز هم مثل همیشه از دیدنش کلی خوشحال شدی .چقد با هم بازی کردین ولی نمیدونم یحو چی شد حالش بد شد داشت خفه می شد صورتش سیاه شد قربونت برم مادر خیلی ترسوندیم سریع یه لیوان آب اوردم بهتر شد ولی میگفت از سینه به بالا آتیش گرفتم بعد بدنش شروع کرد به خارش سریع زنگ زدم دایی اومد بردیمش بیمارستان دوتا آمپول براش نوشت گفت حساسیت
بعد از تزریق آمپولا حالش بدتر شد اصلا افتاد. سریع براش اکسیژن وصل کردن و یه سرم بعد از تقریبا ده دقیقه بهتر شد الهی من فدای هر دوتون بشم وقتی دکتر مامان جون و معاینه میکرد شما می ترسیدی جیغ میزدی خیلی بیقراری میکردی بابابزرگ گفت بزار ببرمش خونه ولی شما راضی نشدی که بری مجبور شدم خودم بیام بزارمت خونه و زود برگشتم .
عزیزم امروز روز خیلی بدی بود دعا میکنم همه مادرای دنیا همیشه صحیح و سالم باشن
مادر عزیزم دوست دارم خدا نکنه یه تار مو از سرت کم بشه