آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

مریضی فرشته کوچولو

1391/2/6 0:38
نویسنده : بابا و مامان
731 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگلم .سلام به دردونه مامان و بابا خوبی عزیزم دعا میکنم  که همیشه خوب وسر حال باشی فدات بشه مامانی چند روز پیش دو شب پشت سر هم تب داشتی قطره استامینوفن بهت میدادم تبت مییومد پایین چند بارهم دستمال خیس میکردم میزاشتم رو پیشونیت و دست و پاهای کوچولوت خلاصه منو بابای تقریبا تا نزدیکای صبح بیدار بودیم .صبح با صدای ااا کردن ناز گل بیدار شدم دیدم داری با پتوت بازی میکنی بغلت کردم سیر بوسیدمت دیدم تمام بدنت خال خال قرمز شده ترسیدم به بابا نشونش دادم گفت ببریمش دکتر الهی قربون خندهات قربون دهن بی دندونت برم این چند روزه خندهات کجا رفتن .

ساعت نه ونیم ده که شد بردمت پیش مامان جون تا دیدت کلی قربون صدقت رفت گفت باید سرخچه باشه من که خیلی ترسیده بودم شما هم که همش بی قراری میکردی اصلا حوصله نداشتی گریه میکردی میگفتی سرپا نگهم دارید  خلاصه دیروز بردمت دکتر گفت چیزی نیست حساسیت دوتا شربت یه دونه پماد برات نوشت خدا رو شکر تا یه بار از شربت خوردی کمرنگ شدن  بابای از خوشحالی داشت بال در میاورد که حالت خوب شده ایشالا که هیچوقت مریض حال نبینمت نفسم .وای از مریضی بچه ها که پدر و مادر واز پا در میارن .

ببخشید دختر نازم اینو دیروز باید برات اپ میکردم  ولی شرمنده کار داشتم نتونستم بابای بیچاره هم سرش خیلی شلوغه هم باید سر کار بره هم باید دنبال کارای خونه باشه (اخه بعد از دو سال زندگی مشترک تازه داریم خونه میسازیم. )

امروز صبح دوباره بردمت مرکز بهداشت واکسن شش ماهگیت وکه هفته پیش تموم کرده بودن گفتن هفته بعد بزنی ولی دوباره نزدن یعنی نداشتن بازم گفتن سه شنبه بعدی .ناز گلی از همون جا رفتیم خونه مامان جون شما رو گذاشتم اونجا چون خیلی کار داشتم ببخش مامان جان تنهات گذاشتم چند ساعت کارام تموم بشه میرم میارمت .

دووووووووووووووووووووووووشت دارم دخمل نازم .راستی امروز هفته دوم ماه هفتم بود عسلی برات حریره بادام درست کردم نوش جونت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامانی درسا
6 اردیبهشت 91 11:23
ای وای بلا به دور . عروسک عزیزم انشاالله زود زود خوب بشی . قربونش برم من
مامانی درسا
6 اردیبهشت 91 15:03
عزیزم برو خصوصی
مامان یسنا
6 اردیبهشت 91 18:13
سلام عزیزم شرمنده اتم که سر نزدم این چند وقت حسابی سرم شلوغه. آخه عروسی عمه یسنا است و حسابی سرم گرمه. قربون این دختر برم من که حتی وقتی مریضه اینجوری دلبری میکنه. مامانش از طرف من یه ماچ آبدارش گن. مدیونیا اگه اینکارو نکنی
مسافران آسمانی
7 اردیبهشت 91 13:19
خدا رو شکر که آندیا جونی خوب شدن...الهی هیچوقت دیگه مریض نشی دخمل خنده رو... راست میگین مامانی وقتی مریض و بیحال میشن...و نمیخندن...جیگر آدم ریش ریش میشه...
دیانا
10 اردیبهشت 91 11:48
سلام آندیا جون الهی قربونت بشم الهی همیشه سالم و تندرست باشی که مامان و بابایی نگران مریضیت نشن.فدات بشم منم چندروزه همش دکتر میرم آخه دیانا خوب رشد نمیکنه و وزنش ثابت مونده گلم برای دیانای منم دعا کن طوریش نباشه و تپل بشه.
مامان آرینا موفرفری
10 اردیبهشت 91 16:46
خداروشکر که حال فرشته کوچولوی خاله خوب شده مامانی راست میگی وقتی بچه ها مریض می شن و صدای خندشون داخل خونه نمی یاد خونه خیلی بی روح و سرده.انشااله که همیشه سلامت باشی گلم.

مامانی درسا
11 اردیبهشت 91 2:12
مامانی مرسی پا به پا اومدی و نوشته هامو خوندی . برای جمع خانوادگی تون بهترینها رو آرزو میکنم . خوش باشین
مامان وندا
11 اردیبهشت 91 3:12
ای وای چی شدی ناناز خاله؟ایشالا زود زود حالت خوب بشه عزیزم،می بوسمت