مریضی فرشته کوچولو
سلام نازگلم .سلام به دردونه مامان و بابا خوبی عزیزم دعا میکنم که همیشه خوب وسر حال باشی فدات بشه مامانی چند روز پیش دو شب پشت سر هم تب داشتی قطره استامینوفن بهت میدادم تبت مییومد پایین چند بارهم دستمال خیس میکردم میزاشتم رو پیشونیت و دست و پاهای کوچولوت خلاصه منو بابای تقریبا تا نزدیکای صبح بیدار بودیم .صبح با صدای ااا کردن ناز گل بیدار شدم دیدم داری با پتوت بازی میکنی بغلت کردم سیر بوسیدمت دیدم تمام بدنت خال خال قرمز شده ترسیدم به بابا نشونش دادم گفت ببریمش دکتر الهی قربون خندهات قربون دهن بی دندونت برم این چند روزه خندهات کجا رفتن .
ساعت نه ونیم ده که شد بردمت پیش مامان جون تا دیدت کلی قربون صدقت رفت گفت باید سرخچه باشه من که خیلی ترسیده بودم شما هم که همش بی قراری میکردی اصلا حوصله نداشتی گریه میکردی میگفتی سرپا نگهم دارید خلاصه دیروز بردمت دکتر گفت چیزی نیست حساسیت دوتا شربت یه دونه پماد برات نوشت خدا رو شکر تا یه بار از شربت خوردی کمرنگ شدن بابای از خوشحالی داشت بال در میاورد که حالت خوب شده ایشالا که هیچوقت مریض حال نبینمت نفسم .وای از مریضی بچه ها که پدر و مادر واز پا در میارن .
ببخشید دختر نازم اینو دیروز باید برات اپ میکردم ولی شرمنده کار داشتم نتونستم بابای بیچاره هم سرش خیلی شلوغه هم باید سر کار بره هم باید دنبال کارای خونه باشه (اخه بعد از دو سال زندگی مشترک تازه داریم خونه میسازیم. )
امروز صبح دوباره بردمت مرکز بهداشت واکسن شش ماهگیت وکه هفته پیش تموم کرده بودن گفتن هفته بعد بزنی ولی دوباره نزدن یعنی نداشتن بازم گفتن سه شنبه بعدی .ناز گلی از همون جا رفتیم خونه مامان جون شما رو گذاشتم اونجا چون خیلی کار داشتم ببخش مامان جان تنهات گذاشتم چند ساعت کارام تموم بشه میرم میارمت .
دووووووووووووووووووووووووشت دارم دخمل نازم .راستی امروز هفته دوم ماه هفتم بود عسلی برات حریره بادام درست کردم نوش جونت.