دکتری عسلم
سلام عمرم
فدای دختر نازم بشم که دیروز بردیمش پیش دکتر حکمت هزار ماشالا هیچگونه مشکلی نداشتی . زیر چشمات نگرانم کرده بود بیشتر وقتا انکار کبود بودهر کی میدیدت میپرسید چرا اینجوریه
باید کامل توضیح بدم که چرا؟
دکتر تانگاش کرد گفت ارثی هیچ چیز دیگه ای نیست البته چند وقت پیش بردمت پیش دکتر خودت دکتر تولایی اون نظرش این بود که چون پوستت خیلی روشنه رگای زیر چشمات معلومه .
نفسم تو چقد شیرینی داخل مطب نمیموندی دست بابایی میگرفتی راه میافتادی بیرون تو پیاده رو از خش خش برگای زیر پات لذت میبردی تا سر خیابون میرفتی انقد دلبری میکردی هر کی رد می شد چیزی بهت می گفت .
تو خیابون چشمم به پات افتاد فهمیدم لنگ کفشت گم شده هر چی گشتیم پیداش نکردیم دیگه اومدیم پیش خاله بهناز و عمو بهمن گفتم کفش آندیا گم شده گفتن ا کجا خلاصه همش میخندیدن بعد از کلی شوخی و خنده فهمیدیم اونا پیداش کردن . قربون دخترم با لنگ کفشش