آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

آندیا و آبنبات چوبی دوستش پارمیدا

1391/3/28 10:08
نویسنده : بابا و مامان
614 بازدید
اشتراک گذاری

سلا م   سلام   سلام  

به گل دخترم         

امروز بعد از ظهر رفتیم بیرون موقع برگشتن پارمیدا دختر همسایه (دوست آندیا ) دم در حیاطشون بود تا من وشما رو دید صدا زد آدیا (آندیا ) شما هم سریع سرتون رو برگردوندی و نگاش کردی و مثل همیشه تا دیدیش براش خندیدی  . یه چند دقیقه ای پیشش موندیم کلی ازم سوال کرد خاله کجا رفته بودی ؟ خاله اسد(اسم )بابا آندیا چی بود ؟ اسد (اسم )مامانش چیه ؟و کلی از این جور سوالا. آخه هر روز این سوالا رو میپرسه . پارمیدا داشت آبنبات چوبی میخورد همین که با من حرف میزد نمیدونم شما چطور از دستش گرفتیش و گذاشتیش دهنت همین جوری مات مونده بودم میخواستم بخورمت چقد شیرین شده بودی دوس داشتم می شد از اون لحظت فیلم میگرفتم

شب  شد میخواستیم بریم خونه پدر بزرگ که عمو احمد زنگ زد گفت داریم میاییم اونجا .وقتی امدن شما از دیدن دینا دختر عموت چقدر خوشحال شدی کلی باهاش بازی کردی ولی زود خسته شدی و نمیدونم گل مامان چت بود مثل همیشه سرحال نبودی دینا و زن عمو میگفتن چرا آندیا مثل همیشه سرحال نیست گفتم شاید خوابش میاد و همینجوری هم شد شما ساعت ١١ بعد کلی نق زدن خوابت برد.

آندیا و دختر عمو دینا

دینا هر چی بهات بازی میکرد شما نمیخندیدی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

الهه مامان روشا جون
27 خرداد 91 23:32
واسه آندیای خوشگل خودم
مامان سانلی
28 خرداد 91 11:03
خیلی بلا شدی عروسک خاله شکلات میقاپی؟ قربونت برم عزیزم.
مامانی درسا
29 خرداد 91 2:08
الهی بلا شدی هزار ماشاالله ماه شدی عزیزم ..... درسایی هم یه وقتایی خودمونو بکشیم نمیخنده .....
مریم مامان ستایش
30 خرداد 91 15:46
قربون عسل خانوم بشم که روابط عمومیش قویه.حوب بچه حال نداشته بازی کنه.دیگه!!
مامی مهدیار
9 تیر 91 1:42
چه دخمل نازی ماشاالله مبارکا باشه عزیزم همیشه به شادی
نگین مامان رادین
14 تیر 91 19:29
این روزها که حادثه بیداد می‌کند دل از فراق روی تو فریاد می‌کند برگرد ای مسافر تنهایی فاطمه بانگ تو قلب فاطمه را شاد می‌کند نیمه ی شعبان سالروز ولادت یوسف فاطمه مبارک