آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

تقویم 92 آندیا جونی

 چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل ، گریه ات از سر شوق ، روزگارت همه شاد ، سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد که بخندی همه عمر. سال نو مبارک دخترم دنيا خيلي کوچيکه زندگي تفسير سه کلمه است خنديدن بخشيدن و فراموش کردن پس بخند ببخش و فراموش کن نوروز 1392 مبــــــــــــــــــــارک این تقویم خوشگل رو بابا طراحی کرده دستش درد نکنه ...
30 اسفند 1391

مدرسه بابا ،مروارید هفتم

قربون دخترک با احساس و مهربونم برم که امروز با بابایی رفتی  مدرسه فکر کنم خیلی هم بهت خوش گذشته بود بابا از شنبه تا دوشنبه هم صبح میره مدرسه هم بعدازظهر ، کارش هم تو مدرسه (معاونت فناوری دبیرستان دخترانه )به خاطر همین خیلی اذیت میشی تا میاد خونه کلی بابا ، بابا میکنی امروز بعدازظهر ساعت 5/2بود اومد خونه کار داشت میخواست زود بره ولی شما دختر شیطون مگه از بغلش پایین مییومدی هر بهانه ای میاوردیم نه میگفتی خلاصه بابایی گفت آمادش کن ببرمش تعجب کردم گفت جدی میگم الهی فدات بشم که انقد خوشحال شدی خودت سعی میکردی لباس بپوشی ...رفتی و برا منم بای بای کردی نیم ساعت بعد زنگ زدم که از آندیا جونم چه خبر بابایی گفت تو دفتر خانم هاست ساعت 5 ...
22 اسفند 1391

خانه تکانی

سلام ماهههههههههههههههم   دختر نازم چند روزی هست که دارم خونه رو تمیز میکنم البته با کمک شما و آقای پدر که بعضی وقتا به بهانه کمردرد از زیر بعضی کارا در میره قربون دختریم برم که با مامان همکاری میکنه (البته بجز بعضی وقتا )هر کاری میکنم شما هم آروم آروم دنبالم راه میفتی فرشامونو بردیم خونه بابا بزرگ شستیم با کمک عمه ها دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن شما هم ماشالا تو خونه نمیموندی همش تو حیاط بودی کمک مامان فرش شستی عکسا شو گذاشتم پایین مطلب   ...
20 اسفند 1391

16 ماهگی در قالب تصویر

16 ماهگیت مبارک گل من  16 ظ1       خانمی رفته طاق بستان قلیونی شده خانم مهندس داره دستور ساخت میده  اینم از شیطونیای فرشته کوچولو  یه روز که میخواستم نهار درست کنم هرچی دنبال پیاز میگشتم نبود  تا بعد فهمیدم همشونو ریخته اینجا  حالا فرهنگ لغت عمرم مامان :ماما ،مامی                                       بابا :بابا ،بابایی بابا بزرگ:بابالی مامان جون :مامالی  عمه ،عمو :عم عزیز:عشیش حموم:حم تموم :تم کفش:ته پرتقال:پق&nbs...
3 اسفند 1391

مامان جون حالش بد شد

سلام عمرم   الهی فدات بشم چقد مامان جونو دوس داری امروز بعدازظهر اومد خونمون خیلی هم سر حال همیشه تا می بینیش بال در میاری امروز هم مثل همیشه از دیدنش کلی خوشحال شدی .چقد با هم بازی کردین ولی نمیدونم یحو چی شد حالش بد شد داشت خفه می شد صورتش سیاه شد قربونت برم مادر خیلی ترسوندیم سریع یه لیوان آب اوردم بهتر شد ولی میگفت از سینه به بالا آتیش گرفتم بعد بدنش شروع کرد به خارش سریع زنگ زدم دایی اومد بردیمش بیمارستان دوتا آمپول براش نوشت گفت حساسیت  بعد از تزریق آمپولا حالش بدتر شد اصلا افتاد. سریع براش اکسیژن وصل کردن و یه سرم بعد از تقریبا ده دقیقه بهتر شد الهی من فدای هر دوتون بشم وقتی دکتر مامان جون و معاینه میکرد شما می...
6 بهمن 1391

14ماهگی عسلم با سرما خوردگی

سلام عمرم  ،سلام ماهم عشق مامان شروع چهارده ماهگیت مبارک ماشالا روز به روز داری بزرگتر و باهوشتر میشی .ماشالا انقد شیطون شدی که حتی اجازه نمیدی مامان برات خاطراتت رو برات بنویسه به همین خاطر مجبورم دیر به دیر بیام آپ کنم . عزیزم سرما خوردی شدید خلط سینت وحشتناکه بردیمت دکتر یه سری شربت داد خدارو شکر بهتر شدی دخترم حالا یه کم از شیرین کاریهات و شیرین زبونیات بگم *عاشق بیرون رفتنی تا اسم بیرون رفتن میاد زود میری شال و کلاتو میاری تو خیابون هر بچه ای رو که میبینی میگی نی نی *میگم عشق مامان کیه به خودت اشاره میکنی میگی من میگم عمر مامان کیه میگی من میگم نفس مامان کیه میگی من ... خلاصه هرچی میگم میگی من *عروسک زیاد دوس داری بخصوص...
29 آذر 1391