آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

تولد دختر دایی فاطمه

          عزیزم امروز تولد دختر داییت بود دیشب دایی کیومرث زنگ زد دعوتمون کرد گفتم حتما میایم .صبح مامان جون اومد خونمون بخاطر جریان موبایلش که بابای قایمش کرده بود خواسته بود اذیتش کنه،وقتی مامان جون خواست بره پشت سرش گریه کردی اونم برگشت تو رو با خودش برد منم گفتم یکم کار دارم یک ساعت دیگه میام ولی کارم طول کشید نزدیک ساعت یک بود رفتم. گفتن خراب کاری کردی اونم از نوع خوبش مامان جون زحمت کشیده بود تمیزت کرده بود .خونه بابا بزرگ بودیم تا بعد از ظهر که بازن دایی کتی و زن دایی جدید پری رفتیم خونه دایی کیومرث یه لباس خوشگل هم براش کادو بردیم .تا رفتیم تو چشت به فاطمه و تزیین اتاقش که خورد چنا...
27 تير 1391

تولد 9 ماهگی عسلم

جیگر مامان و بابا             ماهه شد   دردونه من ٩ ماهگیت مبارک . الهی من قربونت برم خیلی خوشحالم که دخترم داره واسه خودش خانم می شه یه عالمه کارای شیرین یاد گرفتی از همه مهمتر بهت میگم بوس بده مامان صورتتو می چسبونی رو صورتم . دیکه کانل همه رو میشناسی ،نمیزاری کاری بکنم باید حتما پیشت بشینم ،زود از هر نوع اسباب بازی خسته می شی بجز سیم و بند که اگه ببینی باید دائم تو دهن مبارکت باشه ،غلت زدنت هم تو خواب که نگو همش دمر میوفتی ،دیوار یا هر چیز دیگه ای رو تکیه گاه میکنی و سر پا می ایستی ،خنده هایه شیرینت هم که ماشالا برای همه هست وقتی میخندی دوس داشتنی تر میشی گل من . ...
30 خرداد 1391

آندیا و آبنبات چوبی دوستش پارمیدا

سلا م    سلام    سلام   به گل دخترم           امروز بعد از ظهر رفتیم بیرون موقع برگشتن پارمیدا دختر همسایه (دوست آندیا ) دم در حیاطشون بود تا من وشما رو دید صدا زد آدیا (آندیا ) شما هم سریع سرتون رو برگردوندی و نگاش کردی و مثل همیشه تا دیدیش براش خندیدی  . یه چند دقیقه ای پیشش موندیم کلی ازم سوال کرد خاله کجا رفته بودی ؟ خاله اسد(اسم )بابا آندیا چی بود ؟ اسد (اسم )مامانش چیه ؟و کلی از این جور سوالا. آخه هر روز این سوالا رو میپرسه . پارمیدا داشت آبنبات چوبی میخورد همین که با من حرف میزد نمیدونم شما چطور از دستش گرفتیش و گذاشتیش دهنت همین جوری ما...
28 خرداد 1391

دلم برا بابای تنگ شده

سلام به کوچولوی نازم خوبی دخترم ؟ایشالا همیشه خوب باشی  عزیزم بابای دیروز یه کاری براش پیش اومد رفت تهران صبح زنگ زد بهم گفت گوشی و بده آندیا منم گوشی و گذاشتم در گوشت  الهی قربون حرف زدنت برم که وقتی بابا میگفت دخترم آندیا خوبی چه جیغی میکردی حرفای بابا رو کامل گوش میدادی منو نگاه میکردی و میخندیدی  ،فکر کنم با ددددد ببببببب نننننننننن گفتنات به بابا میگفتی بابای دلم برات تنگ شده زودتر بیا پیشم ناگفته نمونه دائم گوشی و از دهنت میاوردم بیرون همش می خواستی بخوریش.ناز گلم از دیروز که بابا رفته بهانه گیر شدی  بردمت خونه بابابزرگ گفتم اونجا شلوغه سرگرم بشی .بهتر هم شدی فدات بشم بهت میگم بابای کو سری بر میگردی پشت سرت...
21 خرداد 1391

روز پدر

هدیه‌ای به پدر پدر، عشق تو مثل لطافت و زیبایی یک روز قشنگ بهاری است. پدر، فکر به تو مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش، در یک روز سرد زمستانی است. پدر، امنیت در تو مثل آغوش گرم مادری پر مهر، برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناخته‌هاست.   تقدیم به بهترین و مهربانترین پدر دنیا بابای دوشت دارم یه عالمه روزت مبارکککککککککککککککک   همسر عزیزم روزت مبارک ... امیدوارم سالهای سال در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی کنیم و سایت همیشه بالای سرمون باشه انشاالله . دوستت دارم   ...
15 خرداد 1391

علاقه مندی های جوجو طلا

 سلام گل من روزها از پی هم میگذرن و تو گل من هر روز بزرگتر و باهوش تر از روز قبل میشی و من کاملا این رو حس میکنم ،این روزها از صبح که بیدار میشی صبح تو با لبخند نازت آغاز میکنی دوس داری همش یه نفر بهات بازی کنه با ددددددد ... ب ب ب ب ب  گفتنای شیرینت حسابی حالمونو جا میاری .   امروز دقیقا شما ماه و روز داری میخوام از علاقه مندی هات بگم : اول از همه عاشق مامانتی  ... خانم گلم منم عاشق شمام ...             عاشق صدای گنجشکی تا صداشونو می شنوی زود تو حیاط و نگاه میکنی منم     میبرمت میشینیم تو حیاط نگاشون میکنیم با صدای جیک جیک کردن او...
2 خرداد 1391

تولد 8 ماهگی آندیا

سلام دختر گل مامان و بابا ,نازگلم امروز هفت ماهت تموم شد.چقد زود     ماهت شد انگار همین دیروز بود متولد شدی .   ماهه که به زندگیمون صفای دیگه ای دادی دوست داریم یه عالمه تولدت مبارک                 ...
1 خرداد 1391

تبریک روز زن بابایی به مامان آندیا

وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطاف کریمانه ات کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم نهادی و عهد کردم که تکیه گاهت در همه لحظاتت باشم. روزت مبارک . . . سرور و عیش که در زندگانی من و توست                    ز فیض یکدلی و مهربانی من و توست چنان به کام دل هم ، همیشه خوش هستیم             که هستی تو و من ،‌کامرانی من و توست شلام مامان مهربون من هم آندیام یواشکی روزت رو بهت تبریک می...
22 ارديبهشت 1391

مادر

وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.کا ش و کاش در میان ما بودی تا ذره ای از محبت قلب کوچکم را در قبال عمر و جوانیت را که به پای ما گذاشتی  تقدیمت میکردم ولی .............مادر عزیزم روزت مبارک. ...
22 ارديبهشت 1391